به شام تيره شب ها مرا بهانه توست بيا به محفل قلبم كه آشيانه توست
نسيم آبي اشكم به چشمه ميريزد نگاه خالي چشمم بر آستانه توست
بيا كه روزم از ايماي غم شبستان شد فروغ نيمهشبم گريه شبانه دوست
بيا كه باغ اميدم ز خون خزان گرديد تو لالهزار اميدي و شوق لانه توست
بيا محبت دوباره حاري كن كه وفا را به دل بهانه توست
بيا كه در طلبت پابرهنه ميپريم هزار كوچه دل را كه جاي خانه توست
زاهدان قدسيه سرگري گمشده شيراز محمد خليل جمالي
پرواز در اين خانه پر گم شده دارد پيك سحر از گل خبر گمشده دارد
تلخ است حديث دلم از شور جدائي مضمون نوائي شكر گمشده دارد
خورشيد سر از قله خون ميزند امروز پيغام هزاران سحر گم شده دارد
در غربت دنياي تو اي عشق وطن سوز صد قصد دل همسفر گم شده دارد
خورشيد همه سوزن درست و پيايم هر خار وحشي نيشتر گم شده دارد
تا درنگري باغ خزان ديده بهار است گل سر به ناز زير سر گم شده دارد
با ياد تو اي گم شده عشق جمالي خونين غزلي از هر گم شده دارد
نصرتالله مرادي 67/5/25